تو
هیچ وقت مال من نبودی ...
این را دانه های تسبیح که همیشه میانه می آیند
می گویند ...
تو عقربه ساعت شماری
من دقيقه شمار
لحظه شماري مي كنم
براي دوازده تمام!
تو آنچنان زيبايي که شاهدي براي اثبات ادعايم ندارم پرده ها را کشيده ام باطري ساعتها را کشته ام و کائنات اين اتاق را سالهاست
در یخبندان قطب شمال و جنوبم
تاریخ کرده ام ...
براي درمان جنونم رأس ساعت قرص هاي بي باوري مي خورم حاشا که نطفه اي بارور نمي شود تو یا ، بي گمان زيبايي یا ، بي نهايت رويايي
|